عشق تنها یک احساسه
عشق تنها یک احساسه

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 4510
تعداد مطالب : 7
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1





 
قدم نو رسیده مبارک!!

دنیا را بد ساختند

کسی که دوستش داری ، دوستت ندارد
کسی که تو را دوست دارد ، تو دوستش نداری
اما کسی که دوستش داری و او هم تو را دوست دارد ،
به رسم و آیین زندگانی به هم نمی رسید
و این رنج است
زندگی یعنی این
دکتر علی شریعتی
یه خواب عجیب دیدم!
(امام صادق گفته خواب تو 29 و 30 ماه راسته! خواب من دقیقا 12 خرداد جمعه شب بود که اگه اینوری حساب کنیم میشه 29 جمادی اثانی اونوری حساب کنیم میشه 30 ،ولی اصلش 30 ه !)
برای من کم پیش میاد که آدمای تو خوابم آدمای واقعی باشن ،که تو این خواب بودن!
و اصلا پیش نمیاد که جایی باشم که میشناسمش ، ولی این بار بودم !
وجالبتراینکه تو خواب لباسایی تنم بودن که الان دارم ! یعنی خاص و ناشناخته نبودن مثل بقیه ی خوابام!
شب هم زیاد نخورده بودم که بگم از پرخوری بوده ، پریشون هم نبودم و استرس هم نداشتم آخه امتحان جبرم عالی بود ، فقط قبل خواب یه کم به سوال امیرعلی فکر کردم که از اینکه داریم میریم بجنورد خوشحالم یا نه ؟ که باید بگم جوابش مثل جواب اون سوالس که پرسید دوستش دارم یانه ؟ باید بگم برای خودمم گنگه و هنوز نمیدونم !!!
اینم نمی دونم تو خواب چند سالم بود !
حالا بریم سراغ خود خواب :
(قبل تعریف باید اشاره ای به تولد امیرعلی داشته باشم : 68.10.23 یعنی دی ماه!)
زمستون بود . تقریبا اوایل دی بود !
برف خیلی قشنگی میومد و زمین پر برف بود.
تو خونه ی خودمون (همونی که الان داریم توش می زندگانیم!) نشسته بودم !
مهمون داشتیم . امیرعلیشون بودن !
امیرعلی و داداش کوچیکش محمد داشتن تو حیاط (تو اون برفا!!!) با هم فوتبال بازی میکردن (هویجور الکی به هم پاس می دادن!)
امیر علی خیلی پکر بود !
منم ییهو زد به سرم که برم تو حیاط و باهاشون فوتبال بازی کنم !
پالتو سبزم رو پوشیدم و اومدم تو حیاط ولی نرفتم باهاشون بازی کنم !
قیافه ی درهم امیرعلی نذاشت برم!
وایستادم یه گوشه و به دیوار تکیه دادم و نگاشون کردم !
بابای من می خواست بره چیزی بخره که بابای امیرعلی نذاشت وبه امیرعلی گفت که باماشین بره بخره،امیرعلی و محمد رفتن و من هویجور به دیوار تکیه داده بودم و پایین اومدن برفارو نگاه می کردم !
واقعا قشنگ بود (آخه ما امسال یه برف مث آدم ندیدیم اینجا!)
همینطور تو حال خودم بودم که ییهو یکی از در خونه اومد بیرون .
یه خانومه بود با یه شکم ورقلمبیده !
یه زن پا به ماه !!!!!!!!!!!!
قیافش آشنا نبود ، سنشم از من بیشتر میزد.
رفتم طرفشو دستشو گرفتم که رو زمین سر نخوره !(انگاری تو خواب خیلی خوب میشناختمش!)
همینجور با هم راه میرفتیم که ازش پرسیدم : خوب کی ایشاا... دنیا میاد؟
خندید وگفت : دکتر گفته نزدیکه !
منم با یه لبخند گفتم : معلومه میخواد تولدش با باباش تو یه ماه باشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بعد با هم خندیدیم و همینطور با هم راه رفتیم تا اینکه از خواب بیدار شدم!!!
عجیبه نه ؟!
ولی خواب جلبی بود !
و اگه تعبیر بشه خیلی جلب تره و البت ضد حال!!!!!


نظرات شما عزیزان:

امیرعلی
ساعت19:54---28 خرداد 1390
از قدیم گفتن خواب زن چبه !!!!

tanha_5505(فاطی)
ساعت10:59---19 خرداد 1390
ضد حال بزرگی!
تو فقط کارت تو ضد حال زدنه گلم
ان شاالله که اینطوری نمیشه چون هردوتاتونم دیوونه میشین
البت ببخشید به اقا امیر علی توهین نشه!
شرمنده راستشو گفتم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, توسط RoZhiN_1994